محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ شنبه، هفدهم آذر، بود که مراسم رونمایی از کتاب «سه خواهرون» در تالار شهر برگزار شد، کتابی به قلم مریم قربان زاده که قصه خانواده بزرگی در مشهد است و روایت هشت زن از سه نسل آن.
«سه خواهرون» با روایت دو مادر خانواده حاج قاسم دهقانی شروع میشود: اول، فضه و صدیقه از ازدواجشان با حاج قاسم میگویند. بعد، روایت سه دختر از خانواده است که هر سه همسرانشان در دفاع مقدس شهید میشوند: شهیدان ابوالفضل رفیعی، تقی بافندگان و محمد عابدینی. در انتها نیز، کل داستان را از زبان سه دختری میخوانیم که از سه شهید به یادگار ماندهاند.
قربان زاده سال هاست که در حوزه دفاع مقدس، مقاومت و پایداری قلم میزند و تاکنون آثار مختلفی عرضه کرده است؛ از این میان، «خاتون و قوماندان» که روایت زندگیام البنین حسینی، همسر شهید علیرضا توسلی (ابوحامد)، فرمانده لشکر «فاطمیون» است، یکی از شاخصترین هاست. او معتقد است حوزه مقاومت به قدری گسترده است و حرف دارد که حالا حالاها میشود از آن گفت و نوشت و خواند. ما درباره فعالیت قربان زاده در همین حوزه با او گپ زدهایم.
پیامهای سپاس و ابراز لطف خانواده شهدا و دوستانی که کتاب را خواندهاند برایم میرسد. اما، همان طور که کتابْ رسانه و قالب سنگین وزن تری ــ مثلاــ درمقایسه با فضای مجازی است، بازخوردگرفتن هم در آن زمان میبرد. کار نویسنده مثل قالی بافی است: فعلا، این قالی «سه خواهرون» را از دار قالی قیچی کردهایم و انداختهایم زیر پای مخاطب؛ باید پا بخورد تا ببینیم چندمرده حلاج است. بنابراین، فعلا صدایی که از مخاطب میشنوم درحد زمزمه است.
صحبت تازهای نشده و فعلا در همان حدی است که آقای فرزاد جمشیدی در مراسم رونمایی از آن سخن گفت. امیدوارم این اتفاق رخ بدهد و فقط درحد یک تعارف و صحبت تبلیغاتی نبوده باشد. وگرنه، با عنایتی که رهبر فرزانه انقلاب به کتاب «خاتون و قوماندان» داشتند، تا حالا میتوانست آن کلید بخورد. این هم از یتیمی ما شهرستانی هاست. صنعت سینمای ما متأسفانه متمرکز در تهران است. کلان سازمانهای ما، که هم نشر دارند و هم در سینما فعالاند، فقط آثار خودشان را به فیلم و سریال تبدیل میکنند.
از طرفی، من، به خاطر علاقه به بوم خراسان، تا جای ممکن سعی میکنم آثارم را به ناشران شهر خودم بدهم. سوژه هایم اینجا هستند، مخاطبان پروپاقرصم اینجا هستند و اصلا اعتقاد دارم اول صدایم را باید خراسان بشنود، سپس ایران، و در آینده احتمالا دور جهان. تهران شهر نمایش است و مشهد شهر ادب؛ و خُب من بچه فردوس خراسان جنوبی هستم و در دوگانه فردوسی و هیچکاک طرف فردوسی هستم. به هرحال، سینمای ما باید ناز ادبیات را بکشد، نه برعکس. تا ببینیم چه شود.
حوزه مقاومت و پایداری یک کلان گفتمان است، مثل نسبت کشتی با دیگر ورزشهای ما در المپیک ها؛ مادر است و میتواند برای بقیه گونههای ادبی مادری کند. به قدری وسیع است و قصه در آن وجود دارد که بعید میدانم حالاحالاها بتوان حق مطلب را در آن ادا کرد.
شما در هر حوزه دیگری که بخواهید صحبت کنید، چهارتا حرف کلی وجود دارد و ذیل آن میتوانید صحبت هایتان را ارائه بدهید، این حوزه، اما محدود به چند حرف نیست؛ متنوع است و آدمها و حوزهها و فعالیتها در آن گستردهاند و حرفهای نگفته زیاد دارد، مخصوصا در حوزه رمان و داستان که به شدت ضعف داریم و کمبودها خیلی زیاد است. البته در جاهای دیگر هم همین است.
نمیخواهم بگویم، مثلا، در حوزه کودک یا محیط زیست داریم عالی کار میکنیم، اما حوزه مقاومت به قدری گسترده است و جنبههای کارنشده دارد که همچنان میشود وقت و انرژی زیادی صرفش کرد تا خروجیهای مثبت و تأثیرگذاری ایجاد کنیم. پس این یک دلیل است. نکته دیگر، آثار نه چندان مؤثری است که تاکنون و طی سالهای گذشته منتشر شده است. به لحاظ آماری بخواهیم حساب کنیم، آمار بسیار بالاست، اما به لحاظ تأثیرگذاری و کیفیت، بسیار پایین است و در حد ملت بزرگ ایران نیست.
این هم دلیل دیگر است. احساس میکنم وقتی آدم میتواند کاری را انجام دهد که از فضای عمومی این آثار فاصله داشته باشد، به ادبیات نزدیک شود و از ادبیات استفاده کند، همچنان باید در این حوزه باقی بماند. به اینها علاقه شخصی را هم میتوان اضافه کرد. اما انگیزهام خیلی بیشتر از علاقه صرف است؛ شاید ابتدا با علاقه شخصی شروع شد، اما الان دیگر فقط این نیست. به شرایط منطقه نگاه کنید. با آن حس مادرانهای که در این حوزه دارم، اگر من هم بخواهم دست از سر مقاومت بردارم، خود او دارد به سمت من میآید.
کاری که مردم دست بگیرند و بخوانند و بقیه را توصیه به خواندنش بکنند تأثیرگذار است، کاری که درباره اش صحبت شود، از آن فیلم ساخته شود و در حوزه ادبیات جریان ساز باشد. کارهایی مثل مستندنگاری صرف و دادن اطلاعات محض، آن هم با دید آماری، خیلی کمک به پیشبرد این حوزه نمیکند.
نمیخواهم بگویم اینها نباشد، میخواهم بگویم فقط نوشتن از این چیزها کفایت نمیکند. وگرنه، همان طورکه سینمای بدنه داریم، باید ادبیات بدنه هم داشته باشیم، اما فراموش نکنیم که باید این ادبیاتِ دامنه را به سمت ادبیاتِ قله پیش ببریم. ما خیلی به خلاقیت نیاز داریم. ممکن است کتابی که سال بعد مینویسم فضایش کاملا با فضای این کار تفاوت داشته باشد. نباید روی دور تکرار افتاد. دنبال این هستم که حتما خلاقیت در کار بعدیام نشان داده شود.
بله. کاری که دو سالی درگیرش بودم به زودی چاپ میشود. موضوعش برمی گردد به یکی از شهدای گمنام در یکی از روستاهای اطراف مشهد. هنوز برای نام گذاری آن به قطعیت نرسیدهام. اما اینکه یک نوجوان روستایی در اطراف مشهد در شانزده سالگی در جنگ مفقود شده و بعد از چهل سال از گمنامی درمی آید داستانش گفتن و شنیدن دارد. وقتی از جبهه اجتماعی دفاع مقدس صحبت میکنم، یعنی همین؛ یعنی ــ مثلاــ روستاها هم نقش مهمی در این وادی دارند که جزو همان حوزه گستردهای است که به آن پرداخته نشده است.
اگر توانسته باشیم فرهنگ سازی بکنیم که الان باید خیلی از مسائلمان حل شده باشد. من این را قبول ندارم. امیدوارم این اتفاق بیفتد! ازطرفی، در یک دسته بندی کلان، هنر جز در سه حوزه جنگ و حماسه، عشق و عرفان، یا سفر و مهاجرت بروزوظهور ندارد. بیشتر آثار بزرگ هنری جهان در حوزه ادبیات و سینما مرتبط با موضوع جنگ هستند. من هم تلاش میکنم آثارم ترکیبی از جنگ، عشق و سفر باشد.
اینجا دو مسئله وجود دارد: اول اینکه بالاخره جامعه مقاوم باید مقاومتش را نشان بدهد. ما، اگر حرف مقاومت و دفاع را مطرح میکنیم و میگوییم جامعه باید مقاوم باشد، باید این مقاومت نشان داده شود. مسئله کتابهای آیینی و کتابهایی که به نفع اسلام و جمهوری اسلامی است ذیل همین تعریف قرار میگیرد. ما دنبال مقاوم سازی جامعه هستیم، جامعهای که تمدن اسلامی دارد از دل آن رشد میکند و محکم میشود و تأثیر میگذارد. این مسئله را باید به صورت یک هدف کلان ببینیم.
در مقاوم سازی جامعه، هدفی که داریم همین است، اینکه روایتهای مقاومت را بسط بدهیم. مطمئنا، بدنه تبلیغاتی نظام سعی میکند این کار را بکند، ولی آن حس منفی شما به خاطر دو موضوع است: آثار ضعیف و تبلیغات ضعیف که مثل ضدتبلیغ عمل میکند. اما این همه داستان نیست. اینکه شما بیایید دوتا بنر در سطح شهر ببینید به این معنا نیست که به این کتابها اهمیت داده میشود. اصلا شاید یکی از کتابهای من هم در کتابخانه مرکزی شهر پیدا نشود! پس این بنرها و تبلیغات شهری لزوما به معنای این نیست که همه پای کارند و خیلی اوضاع گل وبلبلی وجود دارد.
از طرف دیگر، بار عمده این تبلیغات بر دوش تقریظهایی است که رهبر معظم انقلاب انجام میدهند؛ قبل و بعد تقریظ را، اینکه نویسنده چه کاری را انجام داده، خیلی نمیبینیم. بنابراین، فکر نکنید که مسئولان فرهنگی خیلی پای کار و ادبیات فهماند! نکته دیگری هم که وجود دارد این است که ــ متأسفانه ــ شاید اهل ادبیات دارند بین خودشان و فضای عمومی دفاع مقدس و جبهه مقاومت فاصله میاندازند. نوشتههای دفاع مقدس چندان در فضای ادبیاتیها و رمان نویسها و رمان خوانها نیست و در سیطره نگاههای تکلیف محور و تعهدمحور است. این اتفاق و این فاصله به هر دلیلی میتواند باشد و کاری هم به دلایلش ندارم.
اما این اتفاق افتاده است و البته که دفاع مقدس و ادب مقاومت منتظر نمیماند تا فرد خاصی بیاید و روایتش بکند؛ نه، مطمئن باشید چنین اتفاقی نمیافتد. هیچ عرصه اجتماعیای منتظر آدمها و جریانهای دیگر نمیماند؛ راه خودش را باز میکند؛ و ــ الحمدلله ــ در سالهای اخیر، دوستانی که در وادی نگارش آثار دفاع مقدس و ادبیات مقاومت قدم میگذارند خیلی برای مسئله تقویت بنیه ادبی خود زمان میگذارند؛ یعنی کم کم دارد لااقل در سمت تولید به این مسئله اهمیت داده میشود.
یک نکته سومی هم وجود دارد و آن فعالیت ناشرانی به غیر از ناشران دفاع مقدس است، ناشرانی که از عنوان مستقل استفاده میکنند؛ اما من اسمشان را نمیگذارم ناشر مستقل، چون مستقل نیستند و دقیقا وابستهاند. هم دارند پول جمهوری اسلامی را میگیرند، هم دارند از کاغذ و سوبسیدشان استفاده میکنند و هم از امکاناتش. استفاده از لفظ ناشر مستقل اینجا خنده دار است، چون در هر صورت به جمهوری اسلامی وابستهاند، چه به لحاظ درآمدی و چه به لحاظ فرهنگی، اما برای استفاده از فضاها و امکانهای دیگر و نفوذ در مخاطب به اصطلاح «خاکستری» ژست استقلال میگیرند.
خب، این هم یک نوع رندی است و ناز شستِشان! هزینه هایشان را از جمهوری اسلامی دریافت میکنند، اما صرف کارهای دیگر میکنند. نمیخواهم بگویم بد است، اما به هر حال نباید این نکته از نظر دور باشد. کتاب هایشان هم همه جا هست و چاپ میشود و به فروش میرسد و ما هم یک وقتهایی میخوانیمشان. آثار خوب هم دارند. اما با نگاه خودشان مینویسند و انتخاب میکنند. این خوب نیست و، حتی اگر منتقد جمهوری اسلامی هم هستند، لااقل، باید نگاه وطنی داشته باشند. خط کشیهایی دارند که یک جاهایی آدم میتواند بهشان حق بدهد و یک جاهایی نه.
این سؤالتان مجال یک گفت وگوی مفصل میطلبد.